Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 303 (4494 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
jemandem [etwas] gewogen sein U برای کسی [چیزی] مطلوب بودن [تمایل داشتن]
bei Jemandem [in bestimmter Weise] ankommen U برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
lassen U برای کسی [دیگر] انجام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
zum Beispiel برای مثال
zum Beispiel برای نمونه
Zum Beispiel? U برای مثال؟
Hast du morgen etwas vor? U برای فردا برنامه ای داری؟
Gleichfalls. برای تو هم همینطور.
jemanden - zu einer gemeinsamen Unternehmung - von zu Hause abholen U عقب کسی - در خانه اش - رفتن برای انجام کاری با هم
etwas abholen lassen U عقب چیزی - برای کسی - رفتن
Mauer {f} U دیوار بتونی یا برای حسار
Kochnische {f} U گوشه اتاق برای آشپزی
jemandem einen Floh ins Ohr setzen <idiom> U بر کسی نفوذ بکنند کاری [غیرممکن یا بد برای او] انجام دهد
Danach kräht kein Hahn. <idiom> U برای هیچکس مهم نیست.
Kuli {m} U اصطلاح عمومی برای قلم خودکار
Füller {m} U اصطلاح عمومی برای قلم خودنویس
Schieblehre {f} U کولیس [پرگار برای قطر یا ضخامت سنجی]
Schaukel {f} U تاب [برای تاب دادن بچه]
Sie <pron.> U شما [رسمی برای تو]
Bitte schön ! U بفرما [این برای شما] !
Kann [Darf] ich das für einen Moment leihen? U میتوانم [اجازه دارم] این را برای یک لحظه قرض کنم؟
für [ Akkusativ] <prep.> U برای
schön <adj.> U قشنگ [برای زن یا اشیا]
hübsch <adj.> U قشنگ [برای مرد]
Einfahrt {f} U جاده ورود [برای ماشین]
kein U برای منفی کردن افعال [ن...]
Kein Rückgeld. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Keine Rückgabe. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Kein Wechselgeld. U پول خرد وجود ندارد. [برای پس دادن]
Mittagspause {f} U وقت آزاد برای نهار
Nichtraucher {pl} U ناسیگاریان [قسمت برای]
Schälmesser {n} U چاقو پوست کنی [برای میوه جات و حیوانات]
Zu verkaufen U برای فروش [علامت]
Zu vermieten U برای اجاره [علامت]
Pfand {n} U گرو [پولی که برای بطری یا قوطی نوشیدنی داده می شود وپس از برگردادن بطری خالی پس داده می شود.]
Kaution {f} U پول امنیت [پولی که برای چیزی مانند دوچرخه کرایه ای گرو گذاشته می شود]
Anzahlung {f} U پیش پرداخت [برای مثال در هتل]
Stunde {f} U ساعت [برای مثال در یک ساعت]
zweckgebunden <adj.> U برای هدفی ویژه
Machen wir Feierabend für heute! U بگذار کار راخلاص بکنیم برای امروز!
S-Bahn {f} [Schnellbahn] U قطار سریع [برای شهر]
Schnellbahn {f} U قطار سریع [برای شهر]
Kartenschalter {m} U گیشه [برای فروش بلیط]
Ist hier die Schlange für Auskunft? U این خط برای دریافت اطلاعات است؟
Gibt es eine Ermäßigung für Kinder? U تخفیف برای بچه ها وجود دارد؟
Gibt es eine Ermäßigung für Vorverkauf? U تخفیف برای پیش فروش وجود دارد؟
Gibt es eine Ermäßigung für Wochenende? U تخفیف برای آخر هفته وجود دارد؟
Gibt es Sonderangebote für diese Reise? U معامله باصرفه برای این سفر وجود دارد؟
Schönes-Wochenende-Ticket {n} U بلیط ارزان برای آخر هفته
Touristeninformation {f} U اطلاعات برای توریست
Nummer ziehen! U شماره بکشید! [برای انتظار در ردیف]
Wagenstandanzeiger {m} U نمودار ترتیب واگنهای قطار [نشان می دهد کجا در سکوی راه آهن برای واگن خود صبرکنید]
Wo muss man für Cottbus umsteigen? U برای مقصد کتبوس کجا باید [ قطار ] عوض کنم؟
Welcher Halt für Brandenburger Tor? U کدام ایستگاه مترو [پیاده بشوم ] برای دروازه براندنبورگ؟
Wo finde ich ein Taxi? U تاکسی برای سوار شدن کجاست؟
Wie viel für eine Stunde Stadtbesichtigung? U چقدر [می گیرید] برای یک ساعت گردش شهر؟
Hier ist gut. U هماینجا خوب است. [برای ایستادن تاکسی]
An dieser Ecke. U این گوشه. [برای ایستادن تاکسی]
An der nächsten Ecke. U در گوشه بعدی. [برای ایستادن تاکسی]
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Anlasser {m} U موتور راه انداز [برای موتور الکتریکی]
Starter {m} U موتور راه انداز [برای موتور مواد سوختی]
Strafzettel {m} U جریمه برای تجاوز قانون ترافیک [اصطلاح روزمره]
Ich bin dir sehr dankbar für... U من خیلی ممنونم ازت برای ...
Ich bin Ihnen sehr dankbar für... U من از شما خیلی ممنونم برای ...
Ich möchte ein Zimmer für eine Nacht reservieren. U من میخواهم یک اتاق برای یک شب رزرو کنم.
Ich möchte ein Zimmer für morgen reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای فردا رزرو کنم.
Ich möchte ein Zimmer für drei Nächte reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای سه شب رزرو کنم.
Ich möchte ein Zimmer für den einundzwanzigsten Juni reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای ۲۱ ژوین رزرو کنم.
Ich möchte ein Zimmer für eine Person [zwei Personen] reservieren. U من می خواهم یک اتاق برای یک نفر [دو نفر] رزرو کنم.
Privatzimmer {n} U اتاق برای اجاره [در خانه شخصی] [در آگهی]
Gästezimmer {n} U اتاق برای اجاره [در خانه شخصی] [در آگهی]
Zimmer frei U اتاق برای اجاره [در خانه شخصی] [در آگهی]
Hütte {f} U کلبه [برای کوه نوردان]
Ich möchte ein Zimmer für drei Personen. U من یک اتاق برای سه نفر می خواهم.
Wie viel kostet ein Zimmer für zwei Personen? U بهای یک اتاق برای دو نفر چقدر است؟
Hier ist der Wartungsplan zum Durchsehen [zur Durchsicht] . U این برنامه تعمیر و نگهداری برای مرور شمااست.
Die Reservierung ist für Montag nächster Woche. U رزرو برای دوشنبه هفته آینده است.
Die Reservierung ist für den vierzehnten August. U رزرو برای چهاردهم اوت است.
Trittbrett {n} U پله [برای رسیدن به قسمت بلند دستگاهی]
Sprosse {f} U پله [برای رسیدن به قسمت بلند دستگاهی]
Deckengarnitur {f} U لحاف و بالش [برای تابوت]
Fernbediener für den Fernseher U کنترل کننده از راه دور برای تلویزیون
Fernbediener für die Klimaanlage U کنترل کننده از راه دور برای تهویه هوا
Brauche ich ein Passwort? U به کد گذر [برای شبکه رایانه] نیاز دارم؟
Wie heisst das Netz? U اسم شبکه رایانه [برای وصل به شبکه نشان داده میشود] چه است؟
Welches Lokal empfehlen Sie zum Mittagessen? U کدام جا را برای ناهار پیشنهاد می کنید؟
Welches Lokal empfehlen Sie zum Kaffeetrinken? U کدام جا را برای نوشیدن قهوه پیشنهاد می کنید؟
Können Sie bitte mein nächstes Hotel anrufen für heute Abend? U می توانید شما به هتل بعدیم برای امروز عصرزنگ بزنید؟
Können Sie bitte mein nächstes Hotel anrufen zum Reservieren? U می توانید شما به هتل بعدی من برای رزرو زنگ بزنید؟
Können Sie bitte mein nächstes Hotel anrufen zum Bestätigen? U می توانید شمابه هتل بعدی من برای تایید زنگ بزنید؟
Hypothek {f} [auf] U گرو [برای ملک]
Hypothek {f} [auf] U رهن [برای خانه]
Signum {n} [für etwas] U علامت برای بیماری [پزشکی]
Wenn die Symptome weiterhin auftreten, ärztlichen Rat einholen [einen Arzt zu Rate ziehen] . U اگر ظهورعلایم بیماری ادامه دارد برای مشاورت به پزشک مراجعه شود.
Startbahn {f} U باند فرودگاه [برای پرواز]
Ein Bier spendieren. U یک آبجو [برای کسی دیگر] خریدن.
durch Inserat suchen U برای چیزی [در روزنامه .مجله] اعلان کردن
eine Anzeige aufgeben U یک اعلامیه [آگهی] را به روزنامه [برای چاپ ] دادن
Zeitungsjournalismus {m} U خبرنگاری برای روزنامه
Sonnencreme {f} U کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
Sonnenschirm {m} [für Damen] U سایبان [برای خانمان]
schwimmen gehen U برای شنا رفتن
Other Matches
Ansteckbukett {n} U دسته گلی که برای زدن روی مچ دست تهیه میشود [برای جشن فارغ التحصیل از دبیرستان]
Wir ersuchen um eine Vorlaufzeit von mindestens zwei Wochen [damit wir] [für etwas] [vor etwas] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
für mich allein U تنها برای من [برای من تنهایی]
dediziert <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص] [رایانه شناسی]
zur Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
zu Ihrer Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
fest zugeordnet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
eigen <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
eigens [dafür] eingerichtet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
sich um etwas [Akkusativ] raufen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
sich um etwas reißen U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Jemanden für etwas besonders empfänglich [anfällig] machen U کسی را برای چیزی مستعد کردن [زمینه چیزی را برای کسی مهیاساختن ]
per U برای هر
für U برای هر
pro U برای هر
Bemühungen {pl} [um] U کوشش [برای]
Ewig U برای همیشه
Bemühungen {pl} [um] U تلاش [برای]
Ewigkeit {f} U برای همیشه
und zwar <adv.> U برای مثال
um zu ... U برای [اینکه]
um ... zu U برای [اینکه]
weil <conj.> U برای اینکه
denn <conj.> U برای اینکه
da <conj.> U برای اینکه
deswegen <conj.> U برای اینکه
zur Ansicht U برای بازرسی
für alle U برای همه
als Rache [für] U انتقام [برای]
auf die Dauer U برای ادامه
alternativ [zu] <adj.> U دیگری [برای]
zum Kochen geeignet <adj.> U برای آشپزی
fernerhin <adv.> U برای آینده
eine Übernachtungsmöglichkeit {f} U خوابگاه برای یک شب
für die Zukunft U برای آینده
künftig <adv.> U برای آینده
fungieren [als Jemand] U پاسخگو بودن [برای]
handeln [als Jemand] U پاسخگو بودن [برای]
agieren [als Jemand] U پاسخگو بودن [برای]
in den Bart brummen U برای خودشان من من کردن
Es wurde ihm klar. U برای او [مرد] واضح شد.
Das genügt mir völlig. U اون برای من کافیه.
parat [für; zu] <adj.> U آماده [حاضر] [برای]
rüsten [zu oder auf] U آماده شدن [به یا برای]
vorbereiten [zu oder auf] U آماده شدن [به یا برای]
Werbeunterbrechung {f} U وقفه برای آگهی
Werbepause {f} U وقفه برای آگهی
Schutz {m} U جایی برای حفاظت
geschützter Ort {m} U جایی برای حفاظت
Trauerbinde {f} U سرآستین [برای سوگواری ]
Bauholz {n} U چوب برای ساختن
Nutzholz U چوب برای ساختن
Schnittholz {n} U چوب برای ساختن
Herausforderung {f} [für Jemanden] U چالش [برای کسی]
Andenken {n} U یادگاری [برای یادآوری]
Erinnerungsstück {n} U یادگاری [برای یادآوری]
Wieso siehst du mich so finster an? U برای چی به من اخم می کنی؟
sicherheitshalber U برای مطمئن بودن
für alle Fälle U برای مطمئن بودن
Sicher ist sicher. U برای مطمئن بودن
vor sich hin murmeln U برای خودشان من من کردن
baden gehen U برای شنا رفتن
stimmen [für] U رای دادن [برای]
Verhandeln {n} U گفتگو [برای حل موضوعی]
Verhandlung {f} U گفتگو [برای حل موضوعی]
Hoffnung {f} [auf etwas] U امید [برای چیزیی]
Familienermäßigung {f} U تخفیف برای خانواده
Kinderermäßigung {f} U تخفیف برای بچه ها
Bewerbung {f} [um, für etwas] U درخواست نامه [برای]
stellen [vor] U ایجاد کردن [برای]
um Karten anstehen U برای بلیط در صف ایستادن
Heft {n} دفتر [برای نوشتن]
Ausschau halten [nach] U جستجو کردن [برای]
Deich {m} U سد [برای جلوگیری از سیل]
suchen [nach] U جستجو کردن [برای]
Fahrstreifen {m} U یک خط جاده برای یک مسیر
Fahrspur {f} U یک خط جاده برای یک مسیر
Spur {f} U یک خط جاده برای یک مسیر
Ausstellung {f} [Genitiv] [über etwas] U نمایشگاه [برای چیزی]
stöbern [nach] U زیر و رو کردن [برای]
sich freiwillig melden [zu] U داوطلب شدن [برای]
Ich möchte, dass es mir bewiesen wird... میخوام برای من اثبات بشه...
wühlen [nach] U جستجو کردن [برای]
Dekokt {n} U جوشانده [برای درمان]
wühlen [nach] U زیر و رو کردن [برای]
Eroberungskrieg {m} U جنگ برای کشورگشایی
War einkaufen für Weihnachten ganzen Tag U خرید می کرد برای روز کریسمس
Parfümerie {f} U عطریات [فقط برای بو]
herumstöbern [nach] U زیر و رو کردن [برای]
herumstöbern [nach] U جستجو کردن [برای]
um zu verhindern U برای جلوگیری کردن
stöbern [nach] U جستجو کردن [برای]
bereitstehen für [um zu] U آماده بودن برای
Finderlohn {m} U مژدگانی [برای یابنده]
Ich bin dabei! U من حاضرم برای اشتراک!
Dankopfer {n} U قربانی برای شکرگزاری
Schlange stehen [um etwas] U توی صف ایستادن [برای چیزی]
Parfümerie {f} U عطر فروشی [فقط برای بو]
Laufbahn {f} [beim Kran] U پایراه [ریل] [برای جرثقیل]
Vielen Dank für Ihre Bemühungen. U با تشکر برای تلاش شما.
auf kurze Sicht <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
ausmachen U قرار گذاشتن [برای چیزی]
kurzfristig <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
Abgabe {f} [auf Waren] U حقوق گمرکی [برای کالا]
indirekte Steuer {f} [auf etwas] U حقوق گمرکی [برای کالا]
als etwas einsetzen [Funktion] U مامور کردن [برای رتبه ای]
Angeber-Look {m} U آدم متظاهر با زر وطلا برای پز
etwas verabreden U قرار گذاشتن [برای چیزی]
interessieren [Jemanden] U جالب بودن برای [کسی]
[für jemanden] Modell stehen U قیافه گرفتن [برای عکسبرداری ]
Bewerbungsgespräch {n} U مصاحبه [برای درخواست شغلی]
ein paar Worte U چند تا کلمه [برای گفتن]
Vorstellungsgespräch {n} U مصاحبه [برای درخواست شغلی]
Modell sitzen U قیافه گرفتن [برای عکسبرداری ]
Etwas kennt keine Grenzen U برای چیزی حدی نبودن
etwas [Akkusativ] sühnen U کفاره دادن برای چیزی
Jemandem passieren U برای کسی پیش آمدن
Schwimmflügel {m} U بال آبی [برای شنا]
Jemandem passieren U برای کسی اتفاق افتادن
sich um eine Stelle bewerben U درخواست برای کاری کردن
Jemandem unterlaufen [veraltend] U برای کسی پیش آمدن
Jemandem unterlaufen [veraltend] U برای کسی اتفاق افتادن
einsatzbereit <adj.> U آماده برای عمل [ماموریت]
joggen U آهسته دویدن [برای ورزش]
lauschen U برای جاسوسی گوش کردن
zur Verteidigung von Jemandem [etwas] U برای دفاع از کسی [چیزی]
schwarz sehen [für etwas] U بدبین بودن [برای چیزی]
Was soll ich als Beilage kochen? U چه برای غذای جانبی بپزم؟
Jemandem Honig ums Maul schmieren U برای کسی چاپلوسی کردن
Jemandem Honig ums Maul schmieren U برای کسی تملق کردن
Wir bleiben für alle Zeiten beste Freunde. U دوستهای صمیمی برای همیشه.
Jemandem Honig um den Bart schmieren U برای کسی چاپلوسی کردن
Jemandem Honig um den Bart schmieren U برای کسی تملق کردن
Obwohl er mir nichts bedeutet ... U با اینکه او برای من بی اهمیت است ...
Hinweis {m} U مدرک [برای اشاره به چیزی]
für die Pension ansparen U برای بازنشستگی پس انداز کردن
etwas anprobieren U چیزی را برای امتحان پوشیدن
unruhig [um] oder [wegen] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
Kopie für den privaten Gebrauch U نسخه برای استفاده شخصی
unbefristeter Kredit U اعتبار برای مدت نامحدود
Klausur {f} U انزوا [گروهی برای مدتی]
Ich komme Sie besuchen. من برای دیدن شما می آیم.
Abschrift für den privaten Gebrauch U نسخه برای استفاده شخصی
Für mich ist das alles Fachchinesisch. U این همه اش برای من شر و ور است.
ängstlich [um] oder [wegen] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
besorgt [um] oder [wegen] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
bange [um] oder [wegen] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
für Jemanden feststehen U برای کسی واضح بودن
zum Bus laufen [zum Bus rennen] U برای گرفتن اتوبوس دویدن
für Jemanden feststehen U برای کسی مشخص بودن
fürchten [um] U ترس داشتن [بخاطر یا برای]
den Laden dichtmachen U در مغازه را برای همیشه بستن
Verständnis {n} [für etwas] U فهم [درک ] برای چیزی
Armbinde {f} U بازو بند [برای دویدن]
zum ersten [letzten] Mal U برای اولین [آخرین] بار
Fahrbahn {f} U پایراه [ریل] [برای جرثقیل]
{m} U برای گزینه های بیشتر (
Einfluss {m} [auf] U نفوذ بر [اعتبار] [توانایی] برای
Beeinflussung {f} [auf] U نفوذ بر [اعتبار] [توانایی] برای
Böller {m} U توپ [کوچک برای مراسم]
aus Rache U برای [بخاطر] خون خواهی
zu allem bereit U آماده برای هر چیزی [کاری]
Parfümerie {f} U عطر سازی [فقط برای بو]
potentiell <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
Kampf {m} [um etwas] U نبرد [جنگ ] [برای چیزی]
dringende Bitte {f} [an] oder [um] U درخواست [برای] [استیناف در دادگاه]
Gesuch {n} [um etwas] U درخواست نامه [برای چیزی]
Antrag {m} [auf etwas] U درخواست نامه [برای چیزی]
eine Belohnung aussetzen [für] U عرضه کردن پاداشی [برای]
Jemandem etwas [Akkusativ] bringen U برای کسی چیزی را آوردن
Es ist mir unfasslich. U برای من قابل درک نیست.
für ... Wochen ausleihen U برای ... هفته قرض گرفتن
Jemandem zustoßen U برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
Jemandem widerfahren U برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
Ein Punkt für Dich. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
Einfamilienhaus {n} U خانه کوچک [برای یک خانواده]
Durchsuchungsbefehl {m} U اجازه رسمی برای تفتیش
im globalen Machtkampf U مبارزه برای سلطه جهان
Jemanden zu etwas einbestellen U کسی را برای چیزی فراخواندن
Was habe ich denn davon? <idiom> U این چه سودی برای من دارد؟
Erholungsurlaub {m} U مرخصی برای تجدید قوا
Beweisbarkeit {f} U برای چیزی دلیل آوردن
Dämpfer {m} U سوردین [برای آلات موسیقی]
Fertigware {f} U کالای آماده [برای فروش]
Erholungspause {f} U استراحت برای تجدید قوا
Anwartschaft {f} U داوطلبی [برای کسب مقام]
Anflug {f} U پرواز [برای مقصدی معین]
Anwärter {m} U داوطلب [برای کسب مقام]
Info {f} U کوتاه نوشته برای اطلاعات
Vorschrift {f} [für] [über] [zu] etwas U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
Vorschrift {f} [für] [über] [zu] etwas U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
Vielen Dank für Ihre Unterstützung! U با تشکر برای حمایت شما.
aus Spaß an der Freud <idiom> U هویجوری [بیخودی برای سرگرمی]
Bestimmung {f} [für] [über] [zu] etwas U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
Gips {m} U گچ (برای شکستگی استخوان) (پزشکی)
Flugverbot {n} [für ein Gebiet] U قدغن پرواز [برای منطقه ای]
etwas [Akkusativ] abbüßen U کفاره دادن برای چیزی
Bestimmung {f} [für] [über] [zu] etwas U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
für etwas büßen U کفاره دادن برای چیزی
zu wenig ausgeben [für] U ناکافی خرج کردن [برای]
Recent search history Forum search
1حروف الفبا و نشانه ها
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
1zwar
2Arschloch
1برای رشد به درون خود نفوذ و سفر کنید
1برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
2براى همه شما!
2Maazouriat dashtan...Z.B:Ich kann nicht es dir erzählen ,ich bin ..?
2Eine Bitte an Web Master!:-): Wir müssen jedesmal "(code amniati) schreiben bei jeder Frage..das nimmt viel Zeit:-(( und man verzichtet langsam auf diese Website..ich mag Ihre Website sehr ..aber..
2ich habe gesorgt ich werde gesorgt haben was bedeutet
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com